پيشنهادهاي تاريخي كه وضعيت جهان را به طور كلي و زندگي در محيط بعثت را به طور خاص توصيف مي كند ، نمودار خوبي از زمان ترسيم نكرده و تصوير جالبي از زمان ارائه نداده است. آب و هوايي كه پيامبر در آن مبعوث شده اند ، اساسي ترين مشخصات “جامعه بشري” را ندارد. فقط …
سايت مرجع :
بعثت؛ نوري در دل، شوري در جان
بعثت؛ نوري در دل، شوري در جان https://local-news.ir/بعثت؛-نوري-در-دل،-شوري-در-جان/ اخبار استاني Thu, 11 Mar 2021 23:52:57 0000 اخبار استاني https://local-news.ir/بعثت؛-نوري-در-دل،-شوري-در-جان/
پيشنهادهاي تاريخي كه وضعيت جهان را به طور كلي و زندگي در محيط بعثت را به طور خاص توصيف مي كند ، نمودار خوبي از زمان ترسيم نكرده و تصوير جالبي از زمان ارائه نداده است. آب و هوايي كه پيامبر در آن مبعوث شده اند ، اساسي ترين مشخصات “جامعه بشري” را ندارد. فقط …
سايت مرجع :
بعثت؛ نوري در دل، شوري در جان
پيشنهادهاي تاريخي كه وضعيت جهان را به طور كلي و زندگي در محيط بعثت را به طور خاص توصيف مي كند ، نمودار خوبي از زمان ترسيم نكرده و تصوير جالبي از زمان ارائه نداده است. آب و هوايي كه پيامبر در آن مبعوث شده اند ، اساسي ترين مشخصات “جامعه بشري” را ندارد. فقط يك ششم جمعيت عربستان سعودي شهري بود و بقيه چادر و صحرا ، آفتاب سوزان و شن و ماسه سوزان كوير مانند شلاق بر روي بدن باديه نشين عمل مي كردند. فقدان تمدن قبلي و نبود جاذبه هاي طبيعي و عدم رويه هاي انساني ، تمايلي براي نگاه به اين منطقه از خارج ايجاد نكرده و ساكنان سرزمين هاي ديگر را به آن سرزمين جذب نكرده و هيچ فاتحي را فريب نمي دهد. تسخير او رئيس قبيله – در سرزميني كه از بدو تأسيس خود منظره اي زيبا و سرزنده نديده بود – بر كشور حكومت مي كرد و پادشاه پوشه هايي بود كه در كنار آنچه قبيله خارجي ديگري مي دانست ، نشسته بود. سرگرمي هاي روزمره ساكنان آن سرزمين چند “قلاب” بود: آنها “شير” مي خوردند و بر روي “شتر” مي نشستند ، “شمشير” را در دست داشتند و “شر” را تنظيم مي كردند. اگرچه آنها شجاع و مهمان نواز بودند و شعرهاي سربلندي مي خواندند ، “غارت” و “غارت” سكه هاي رايج در ميان آنها بود ، تا آنجا كه “قطمي” در شعر خود گفت:
“و گاهي اوقات فقط اگر برادر خود را براي پسر اول برادر خود پيدا كنيم.”
[كار ما غارتگري است] گاهي اوقات ما به “بكر” – برادر خود – حمله مي كنيم و اين لحظه اي است كه خود را براي غارت برادر خود تنها مي بينيم. (كامل در زبان و ادبيات ، نسوز)
بررسي سه كلمه “باسوس” ، “شانفري” و “فجر” در مدخل لغت نامه ها و دائرlopالمعارف ها براي شمارش برخي از بسياري از اين غارت ها كافي است ؛ و اگر “بت پرستي” ، “كشتن دختر” ، “مستي” ، “قمار” و “سقط جنين” به اين عادت ها اضافه شود ، “معماي” زندگي غم انگيز و نفرت انگيز جهل كامل خواهد شد.
در ساير نقاط جهان اوضاع بهتر نبود. در يونان ، ايران ، اسپانيا ، چين ، آفريقا و مناطق مختلف اروپا آتش سوزي در حال انباشته شدن و درگيري هاي داخلي و يا تهاجمات خارجي يا هر دو روابط اجتماعي درهم شكسته و زنجيرها بود ، روح در تاريكي جهان. مرده بود ، فرشته بشريت از بين رفته بود و شيطان وحشيگري و وحشيگري در تمام وجودش ظاهر مي شد ، در آن ويراني تدريجي كه زندگي ناميده مي شود:
ستاره اي درخشيد و ماه مجلس قلب شكسته و دوست ما شد
مردي در ميان همان مردم برخاست تا قيامت را برانگيزد و شورش را در روح ها برانگيزد ، افكار و ايده هاي ساكن رسوب را ريخته و روان كند:
“اين فكر ، چون آب است ، تا روح جهان لطف كند
“بعضي روزها كه كند هستند ، تاخيري بزرگ دارند و رنگ آنها باير و تيره است.”
اين “نوح” بود كه سكان كشتي نجات مرد را به دست گرفت و او را از موج هاي خشن و شكننده فتنه و آشوب نجات داد. اين “ابراهيمي” بود كه به هسته جهل و تعصب رفت و نارستان سوزان نمروديان جاهلي را “گرفت” و “سلام كرد” و او را به گلستان تبديل كرد. اين “يعقوبي” در هنگام عزيمت يوسف بود كه انسانيت داشت ، قلبي پر از اشك و اشك ، و يوسف منتظر بود تا از گودال عقلانيت و شرارت بيرون بيايد. “يوسف” عدالت و پاكي بود ، تا از كنترل جرم و آزار و اذيت خارج شود و در قلب زليخاي خود بنشيند تا مصر را گرسنه زندگي انسان اداره كند و آن را با نتيجه دانش و عدالت غني و غني كند. اين “كليمي” بود كه به فرمان خداي خود و كلام الهي خود فرعون را به غرور و استكبار كشاند. اين “عيسي” بود كه به بشريت و فضيلت جان تازه اي بخشيد و بدن مرده را كور كرد خداوند غيريهوديان را منور و پرستش ديده است. اين “محمد (ص)” بود ، قرآن مجسم ، كه از ارتفاعات بشر فرود آمد و آنها را تحقير كرد ، گنجينه هاي ذهن آنها را انداخت و توانايي هاي آنها را به آنها نشان داد:
“عشق وقتي كبد خونين را پيدا كرد گريه كرد. حسن وقتي متخصص يافتند لرزيد
ناخواسته آرزوك زندگي را در آغوش گرفت و دنياي ديگري يافت
“اين خبر از گاردون به محله ابدي پرده درها رسيد.”
و اتفاقاً “نعنا” “بعثت” ناميده شد ، كه به معناي نعمت بزرگ است ، و چه نعمتي بزرگتر از اين كه هوا را ترك كنيم و به خدا برسيم؟!
وي نزديك به چهل سال از اصول دعوت انبيا و رسولان عادي حقيقت پيروي كرد و تحت هدايت فرشته اي زندگي كرد كه با او از فضايل اخلاق و فضايل اعمال محروم شده بود. “و باشد كه خداوند با دور انداختن بيشتر دارايي هايم از طريق لياقت اخلاقي ملايكث يسلك فاطيما كان لدن آلمكرم و علم ، با او و قرن هاي بعدي او در صلح باشد” (نهج البلاغه ، خطبه 192 (قاش)). در اين زمان او گاهي به بيابانها مي رفت و با تأمل به آيات الهي مي نشست تا اينكه به فضيلت ، تقوا و پاكي خود مشهور شد. اكنون ، در چهل سالگي خود ، او با كيسه اي پر از خرد و تدبير ، فكر و عبادت ، تجارت و تجارت ، چوپاني و تحقق ، و نمادي از “اعتماد” به افتخار اعلام پيام در ميان مردم ظاهر شد. بر روح و قيامت شعله ور شد. محمد (ص) ارتش را براي اين كار آماده نكرد و لشكركشي نكرد ، تنها سلاح او “شمشير” در دست دوست و دشمنش بود. او منشور بشر را با سرمايه “ذهن” (ربahه نعمتي براي جنون است) و اساس اخلاق (و اكنون براي آفرينش بزرگ) و بهره مندي از “رحمت” خدا (و براي اين كه خدا داشته باشد) آنلاين و آنلاين كرد. رحمت) با دعوت جبرئيل ، او مردم را در اطراف محور “الله” و نام “پروردگار” جمع كرد. او توجه خود را به بت ها معطوف به مركز علم ، قدرت و خرد كرد ، به طوري كه افكار پراكنده يك طرفه شد و انديشه هاي پراكنده توحيدي شد؛ او به چرندگان و گوسفندان نگاه كرد تا جايزه را چرا دهند ، خورشيد و ماه را مشاهده كند ، اوقات نماز و روزه را رعايت كند و روح را براي قدرت بدن پاك كند. “در مورد بعضي از دوستان: بياييد به خورشيد و ماه پشت سر خود نگاه كنيم ، ما پرتگاه ، دانه و كوه را مشاهده خواهيم كرد” (بحارالانوار ، ج 79 ، ص 351) و بنابراين سرهاي خوابيده بيدار شدند.
لازم به ذكر است كه او خود از هوش كامل برخوردار بود ، اما با وجود هوش كامل ، هرگز با ريشه عقل خود با مردم صحبت نمي كرد: “بگذاريد سخنان پيام آور خدا ذهن را به ذهن خود بسپارد” (كافي ، جلد 1). ص 23) ، اما بر اساس ذهن گيرنده و توانايي او به مكالمه پرداخت و از اين نظر نقش او را به مردم يادآوري كرد: “ما ، دوستان پيامبران ، به مردم دستور داديم كه مطابق قول او صحبت كنند. ” و اين توانايي يكي از رمزهاي موفقيت وي بود. او ساختارهاي قبيله اي را تخريب كرد و “امت” را ايجاد كرد ، كه بهترين امت است ، “من يك امت خوب هستم ، تا مردم را بيرون كند.”
وي در سن 23 سالگي ، موضوعاتي را تنظيم كرد كه سالها به طول انجاميد و روحيه هاي متفاوت و گاه مخالف را خواستار شد. اين قلب مردم را به يكديگر معطوف كرد و نفرت آنها را نسبت به يكديگر از بين برد. “اناف” آنها را به “لطف” و خشم آنها را به “آنلاين” تبديل كرد.
“به اين دو قبيله كاوس و خزرج مي گفتند. ديگري داراي يك جام خون آشام بود
“آرزوهاي قديمي عليه مصطفي در پرتو اسلام و پاكي از بين رفت.”
يكي از معجزات معاد جمع آوري پراكندگي اعتقادات و آوردن تنها دين در جامعه است به گونه اي كه اعتقادات قبلي را منسوخ كرده و قلبها را تسخير كند ، جايي كه نام آن با عظمت ذكر شده است. وي در قرآن خود اهداف اين مأموريت خود را عنوان كرده است: 1- تربيت مردان در برابر عدالت 2- نشان دادن آيات الهي 3- آموزش كتاب و تبيين حقايق نظري جهان 4- حكمت ، كه نبايد در راه تكامل و “تغيير دين” انسان باشيد – امر به معروف و نهي از منكر 6- زنجيرهاي گران قيمت را كه به روان انسان آسيب مي رسانند و سنگين مي كنند ، بلند كنيد.
قانوني كردن جامعه و گردآوري همه آنها در يك برنامه واحد و پايان دادن به هرج و مرج جامعه بحران زده قسمت ديگري از سوابق روشنگرانه بعثت است.
او با اين اهداف سنگين ، ملتي را از زير يوغ برده داري و بردگي رها كرد ، آتش اختلاف را خاموش كرد و با استكبار سياسي ، اقتصادي و فرهنگي جنگيد و هواي نفس سلطه بر فرد ، سلطه طاغوت بر جامعه و افراد نسبت به سرنوشت خود. دكترين او را قرار دهيد. “تجديد حيات از اخلاق نجيب ساخته نشده است” (بحار الانوار ، ج 16 ، ص 210)
همه اينها دستاوردهاي بعثت بني اميه است كه به مدرسه نرفته و درسي خوانده نشده است:
نويسنده من ، كه به مدرسه مي رفت و نمي نوشت ، به يك معلم مشكل ساز براي صد معلم تبديل شد
به راستي ، آن چيست كه در اوج تاريخ قرار دارد و اين مرد ساده (امي) در جهان و انسان نقش داشته و باعث شورش شده و ساخته شده است تا مجذوب روح خدا شود؟
بله ، اين “محمد (ص)” است كه “مخلوق مومن خدا” قبل از اينكه “پيام آور خدا” باشد. او كيميا كرد و پارك “بشريت” را از نمكزارهاي عربستان محاسبه كرد و تعبير بشريت را در يك اكسير باشكوه در دو كلمه قرار داد: “پرستش حقيقت” و “پرستاري مردم”:
اگر در اين دو قرن ثانيه اي طول بكشيد ، مطيع خدا باشيد و از مردم محافظت كنيد. »
ما با مسئوليت بزرگي در اينجا هستيم تا از اين ميراث گرانبها و آن محافظت كنيم:
“روزگاري ، هيچ كس عشق را نمي ديد ، اكنون چشمهاي جهان نگران من و تو هستند.”
و صلح
48
سايت مرجع :
بعثت؛ نوري در دل، شوري در جان